هیاهو
دلم می گیرد از این هیاهو از این شلوغی های بی مورد
دلم می گیرد و باز دوباره به راه می افتم قدم هایم شمردست
با هر قدم در ذهنم در پی خاطراتی می گردم
قدم زنان و اهسته نزدیک می شوم به این ساحل
با هر قدم که در دل ساحل می گذارم
امواج قدم هایم را یاری می کنند و باهم یک صدا می شویم و نسیم بادی که می وزد
مرا به عمق ارزوها و خاطراتم می برد و در ماورای انها گم می شوم
گوشه ای می نشینم روی ماسه ها و به دور دست دریا خیره می شوم و چگونگی نوازش گیسوان دریا را به دست باد نظاره می شوم
خاطری در ذهنم زنده می شود و پوزخندی می زنم و سری تکان می دهم
وزیر لب می گویم کاش تو هم کنار من بودی در این ساحل ارامش
کاش تو هم بودی و صدای دوستت دارم هایت گوش اسمان عشقم را کر می کرد.